دوشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۲۶ ق.ظ
توی نجف یه خونه بود
توی نجف یه خونه بود که دیواراش کاهگلی بود
اسم صاحاب اون خونه مولای مردا علی بود
نصف شبا بلند می شد یه کیسه داشت که بر می داشت
خرما و نون و خوردنی هر چی که داشت تو اون می ذاشت
راهی کوچه ها می شد تا یتیما رو سیر کنه
تا سفره ی خالی شونو پر از نون و پنیر کنه
عبادت علی مگه می تونه غیر از این باشه
باید مثل علی باشه هر کی که اهل دین باشه
چشماتو وا کن آقا جون بالای خستمو ببین
منو نگاه کن آقاجون دل شکستمو ببین
به قداست زیباترین واژه ها که از آسمان می بارند آرزو می کنم در این شب های مبارک زیبا ترین ها را از دستان خدا هدیه بگیرید .التماس دعا
۹۴/۰۴/۱۵